سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 تعداد کل بازدید : 2745654

  بازدید امروز : 391

  بازدید دیروز : 62

وبلاگ موسسه رستگان www.mrastegan.ir

 
پسر آدم را با ناز چه کار که آغازش نطفه بوده است و پایانش مردار . نه روزى خود دادن تواند و نه تواند مرگش را باز راند [نهج البلاغه]
 
تهیه کننده: سید مصطفی علم خواه ::: یکشنبه 91/3/21::: ساعت 12:37 عصر

چرا اولیا خدا کم هستند؟ ماچه بکنیم اولیاء خدا بشویم؟

پاسخ: در پاسخ به مطالب زیر توجه کنید :
أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (62)
آگاه باشید اولیا (و دوستان) خدا نه ترسى دارند و نه غمگین مى‏شوند.
الف. اولیا جمع ولى در اصل از ماده ولى یلى گرفته شده که به معنى نبودن واسطه میان دو چیز و نزدیکى و پى در پى بودن آنها است، به همین دلیل به هر چیزى که نسبت به دیگرى قرابت و نزدیکى داشته باشد، خواه از نظر مکان یا زمان یا نسب و یا مقام، ولى گفته مى‏شود، استعمال این کلمه به معنى سرپرست و دوست و مانند اینها نیز از همین جا است.
بنا بر این اولیای خدا کسانى هستند که میان آنان و خدا حائل و فاصله‏اى نیست، حجاب ها از قلبشان کنار رفته، و در پرتو نور معرفت و ایمان و عمل پاک، خدا را با چشم دل چنان مى‏بینند که هیچ گونه شک و تردیدى به دل هایشان راه نمى‏یابد، و به خاطر همین آشنایى با خدا که وجود بى انتها و قدرت بى پایان و کمال مطلق است، ماسواى خدا در نظرشان کوچک و کم ارزش و ناپایدار و بى مقدار است.
کسى که با اقیانوس آشنا است، قطره در نظرش ارزشى ندارد و کسى که خورشید را مى‏بیند نسبت به یک شمع بى فروغ بى اعتنا است.
و از اینجا روشن مى‏شود که چرا آنها ترس و اندوهى ندارند، زیرا خوف و ترس معمولا از احتمال فقدان نعمتهایى که انسان در اختیار دارد و یا خطراتى که ممکن است در آینده او را تهدید کند، ناشى مى‏شود، همانگونه که غم و اندوه معمولا نسبت به گذشته و فقدان امکاناتى است که در اختیار داشته است، اولیاء و دوستان راستین خدا از هر گونه وابستگى و اسارت جهان ماده آزادند، و زهد به معنى حقیقیش بر وجود آنها حکومت مى‏کند، نه با از دست دادن امکانات مادى جزع و فزع مى‏کنند و نه ترس از آینده در این گونه مسائل افکارشان را به خود مشغول مى‏دارد.
بنا بر این غمها و ترسهایى که دیگران را دائما در حال اضطراب و نگرانى نسبت به گذشته و آینده نگه مى‏دارد در وجود آنها راه ندارد.
یک ظرف کوچک آب، از دمیدن یک انسان متلاطم مى‏شود، ولى در پهنه اقیانوس کبیر حتى طوفانها کم اثر است و به همین دلیل اقیانوس آرامش مى‏نامند (لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ) (حدید- 23).
نه آن روز که داشتند به آن دل بستند و نه امروز که از آن جدا مى‏شوند غمى دارند، روحشان بزرگتر و فکرشان بالاتر از آن است که اینگونه حوادث در گذشته و آینده در آنها اثر بگذارد.
به این ترتیب امنیت و آرامش واقعى بر وجود آنها حکمفرماست و بگفته قرآن أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ (انعام- 82) و یا به تعبیر دیگر أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ: یاد خدا مایه آرامش دلها است (رعد- 28).
خلاصه اینکه غم و ترس در انسانها معمولا ناشى از روح دنیا پرستى است، آنها که از این روح تهى هستند، اگر غم و ترسى نداشته باشند بسیار طبیعى است.
این بیان استدلالى مساله بود و گاهى همین موضوع به بیان دیگرى که شکل عرفانى دارد به این صورت عرضه مى‏شود.
اولیاى خدا آن چنان غرق صفات جمال و جلال او هستند و آن چنان محو مشاهده ذات پاک او مى‏باشند که غیر او را به دست فراموشى مى‏سپردند، روشن است در غم و اندوه و ترس و وحشت حتما نیاز به تصور فقدان و از دست دادن چیزى و یا مواجهه با دشمن و موجود خطرناکى دارد، کسى که غیر خدا در دل او نمى‏گنجد و به غیر او نمى‏اندیشد و جز او را در روح خود پذیرا نمى‏شود، چگونه ممکن است غم و اندوه و ترس و وحشتى داشته باشد.
تفسیر نمونه، ج‏8، ص: 334
ب. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در باره اولیای الهی و ولایت الهی چنین می فرماید :
کلمه ولایت هر چند که اهل لغت معانى بسیارى براى آن بر شمرده‏اند، لیکن اصل در معناى آن بر طرف شدن واسطه در بین دو چیز است، به گونه‏اى که بین آن دو، واسطه‏اى که از جنس آنها نیست وجود نداشته باشد (که در این صورت هر یک ولى دیگرى محسوب مى‏شوند). و لیکن از باب استعاره در معناى دیگرى نیز استعمال شده، و آن نزدیکى چیزى به چیز دیگر است، حال این نزدیکى به هر وجهى که باشد، چه نزدیکى به مکان باشد و چه به نسب و خویشاوندى و چه به مقام و منزلت و چه به دوستى و صداقت و چه به غیر اینها، که با این حساب کلمه ولى بر هر دو طرف ولایت اطلاق مى‏شود، (این ولى او است، و او ولى این است، یعنى از نظر مکان و یا خویشاوندى و یا مقام و یا دوستى و یا غیر اینها نزدیک وى است)، مخصوصا اگر معناى اصلى کلمه را در نظر بگیریم که عبارت بود از اتصال دو چیز به یکدیگر و نبودن واسطه‏اى بین آن دو این اطلاق طرفینى روشن‏تر مى‏شود، چون یکى از آن دو چیز آن چنان در دنبال آن دیگرى قرار گرفته که هیچ چیز دیگرى غیر این، به دنبال آن قرار نگرفته است .
پس، وقتى مى‏گوئیم خداى تعالى ولى بنده مؤمنش مى‏باشد، معنایش این است که آن چنان وصل به بنده است و آن چنان متولى و مدبر امور بنده است که هیچ کس دیگرى این چنین ارتباطى را با آن بنده ندارد، او است که بنده را به سوى صراط مستقیم هدایت مى‏کند، امر مى‏کند، نهى مى‏کند، به آنچه سزاوار است وا مى‏دارد، از آنچه نکوهیده است باز مى‏دارد و او را در زندگى دنیایى و آخرتیش یارى مى‏کند. هم چنان که از این طرف نیز مى‏گوئیم مؤمن واقعى ولى خدا است، زیرا آن چنان وصل به خدا است که متولى اطاعت او در همه اوامر و نواهى او است، و تمامى برکات معنوى از قبیل هدایت، توفیق، تایید، تسدید و به دنبالش اکرام به بهشت و رضوان را از خداى تعالى مى‏گیرد.
پس، اولیاى خدا- به هر حال- تنها مؤمنین‏اند، زیرا خداى تعالى خود را ولى آنان در حیات معنویشان دانسته و فرموده: وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ چیزى که هست آیه بعد از این آیه کلمه ولایت را طورى تفسیر مى‏کند که با این ادعاء که خداى تعالى ولى همه مؤمنین باشد، نمى‏سازد، چون ما مى‏دانیم در بین مؤمنین کسانى هستند که در عین داشتن ایمان مبتلا به شرکند، هم چنان که خود خداى تعالى فرموده:
وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ . آیه بعد از آیه مورد بحث مؤمنین ولى خدا را چنین معرفى کرده: الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ ، تازه به صرف داشتن ایمان و تقوا معرفى نکرده بلکه با آوردن کلمه کانوا فهمانده که اولیاى خدا قبل از ایمان آوردن تقوایى مستمر داشته‏اند، فرموده: الَّذِینَ آمَنُوا و سپس بر این جمله عطف کرده که: وَ کانُوا یَتَّقُونَ، و با آوردن این جمله مى‏فهماند که اولیاى خدا قبل از تحقق این ایمان از آنان، دائما تقوا داشته‏اند، و معلوم است که ایمان ابتدایى مسبوق به تقوا نیست، بلکه ایمان و تقوا در افراد معمولى متقاربند و با هم پیدا مى‏شوند، و یا بر عکس اولیاى خدا اول ایمان در آنان پیدا مى‏شود، بعدا به تدریج داراى تقوا مى‏گردند، آن هم تقواى مستمر و دائمى.
پس منظور از این ایمان مرتبه دیگرى از مراتب ایمان است، غیر آن مرتبه اول که در افراد معمولى یافت مى‏شود. در جلد اول این کتاب در تفسیر آیه 130 سوره بقره نیز گفتیم که براى هر یک از ایمان و اسلام و همچنین براى شرک و کفر مراتب مختلفى است که بعضى فوق بعضى دیگر است. مرتبه اول از اسلام عبارت است از اینکه آدمى کلمه شهادتین را بر زبان جارى سازد، و به ظاهر تسلیم دستورات دین گردد. دنبال این مرتبه، مرتبه دوم اسلام است که اولین مرتبه ایمان شمرده مى‏شود، و آن عبارت است از اینکه گوینده شهادتین قلبا به مضمون آن دو شهادت معتقد شود، و به طور اجمال و بى چون و چرا قبول داشته باشد که اسلام دین حق است، هر چند که به طور تفصیل به همه عقائد حقه دین معتقد نشده باشد، به همین جهت است که در آیه سوره یوسف این معنا را ممکن شمرده که ایمان به خدا از پاره‏اى جهات با شرک جمع شود، و فرموده: وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ و این مرحله از اسلام و ایمان به تدریج صفا و نمو پیدا مى‏کند تا آنجا که بنده خدا از هر جهت و در تمامى امورى که به خداى تعالى برگشت مى‏کند- که قهرا همه امور عالم است، زیرا برگشت تمامى امور به خداست- بى چون و چرا تسلیم خدا شود، و هر درجه که اسلام آدمى بالا برود یک درجه نیز به ایمان او اضافه مى‏شود، یعنى داراى ایمانى مناسب با لوازم آن مرتبه از اسلام مى‏گردد، تا آنجا که بنده خدا به حقیقت معناى الوهیت تسلیم امر پروردگارش مى‏شود، و حقیقتا خود را عبد و خدا را اله و معبود خود مى‏داند.
اینجاست که دیگر اعتراض و خشم از او سر نمى‏زند، در برابر هیچ امرى از قضاء و قدر و حکم پروردگارش ناراحت نمى‏شود و بر هیچیک از خواسته‏هاى او اعتراض نمى‏کند. در مقابل این مرحله از تسلیم ایمانى قرار دارد که همان یقین به اللَّه است، و یقین به تمامى آنچه که به اللَّه برگشت دارد، و این ایمان کاملى است که به وسیله آن عبودیت عبد به حد تمام مى‏رسد، و دیگر نقصى در ایمانش باقى نمى‏ماند.
خداى تعالى در باره چنین ایمانى فرموده: فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً و به نظر مى‏رسد که همین مرتبه از ایمان و یا مرتبه‏اى نزدیک به این مرتبه، مراد آیه شریفه الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ باشد، چون گفتیم ایمان در این جمله ایمانى است بعد از تقواى مستمر نه ایمان ابتدایى که ایمان مرتبه اول است، به بیانى که گذشت.
علاوه بر این، در آیه مورد بحث اهل این مرتبه از ایمان را اینطور معرفى و توصیف کرده که: لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ، و این جمله به خوبى دلالت مى‏کند بر اینکه منظور از این ایمان، درجه عالى از ایمان است، آن ایمانى که با آن معناى عبودیت و مملوکیت صرف، براى بنده به حد کمال مى‏رسد، و بنده غیر از خداى واحد بى شریک مالکى نمى‏بیند و معتقد
مى‏شود که خودش چیزى ندارد تا از فوت آن بترسد و یا به خاطر از دست دادن آن اندوهناک گردد.
ترجمه المیزان، ج‏10، ص: 130
ج. در قران کریم به طور اجمال راه نیل به ولایت الهی بیان شده است . در ایه 63 سوره مبارکه یونس در معرفی اولیای الهی ود خصوصیت مهم انها را بر شمرده و می فرماید : اولیای الهی را معرفی کرده و مى‏گوید: آنها کسانى هستند که ایمان آورده‏اند و به طور مداوم تقوا و پرهیز کارى را پیشه خود ساخته‏اند (الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ).
یعنی داشتن ایمان و تقوا به طور مستمر و پیوسته شرط رسیدن به ولایت الهی است .
جالب اینکه ایمان را به صورت فعل ماضى مطلق آورده و تقوا را به صورت ماضى استمرارى اشاره به اینکه ایمان آنها به سر حد کمال رسیده ولى مساله تقوا که در عمل روزمره منعکس مى‏شود و هر روز و هر ساعت کار تازه‏اى مى‏طلبد و جنبه تدریجى دارد براى آنها به صورت یک برنامه و وظیفه دائمى در آمده است.
آرى اینها هستند که با داشتن این دو رکن اساسى دین و شخصیت چنان آرامشى در درون جان خود احساس مى‏کنند که هیچیک از طوفانهاى زندگى آنها را تکان نمى‏دهد بلکه به مضمونالمؤمن کالجبل الراسخ لا تحرکه العواصف ؛ همچون کوه در برابر تند باد حوادث استقامت به خرج مى‏دهند .
د. از مطالب فوق علت کم بودن تعداد اولیای الهی معلوم می شود زیرا احراز شرایط ولایت و فراهم ساختن زمینه اتصاف به این صفت کاری دشوار و صعب است و همت و اراده و اخلاص و مجاهده مستمر و همه جانبه و طولانی را می طلبد که از عهده هر کس ساخته نیست .
ح. برای آگاهی بیشتر ر. ک : ولایت در قران ؛ آیه الله جوادی املی حفظه الله

 


 
 
 
 

جستجوی واژه ها

 

حضور و غیاب

 

فهرست موضوعی یادداشت ها

بندگی[49] . خودسازی[46] . زندگی[44] . اخلاق[42] . عرفان[39] . سوال و پاسخ کوتاه[32] . سیاست[29] . نماز[27] . توحید[23] . خودشناسی[21] . اخلاق جنسی[18] . عشق[17] . گناه[16] . ایمان[15] . سوال و پاسخ کوتاه[13] . غفلت[12] . عبادت[11] . دعا[11] . اعتقاد[9] . توبه[8] . شناخت[8] . شیطان[7] . غیبت[7] . علم[7] . دنیا[7] . تربیت[7] . ازدواج[6] . احکام[6] . مذهب[6] . مرگ[6] . سیر و سلوک[6] . ولایت[6] . وظیفه[5] . معنویت[5] . ریا[5] . اجابت دعا[5] . خانواده[5] . توکل[5] . حجاب[5] . جامعه[4] . اخلاص[4] . امام زمان[4] . سلوک[4] . صبر[4] . عاشورا و عزاداری[4] . مراقبه[4] . عقل[4] . نماز شب[4] . نگاه[3] . والدین[3] . نهی از منکر[3] . غزلیات حافظ[3] . عادت[3] . عاشورا[3] . شوخی[3] . شرک[3] . ریاضت[3] . زیارت[3] . دین[3] . رمضان[3] . امید[3] . تبلیغ[3] . تصوف[3] . بصیرت[3] . انقلاب[3] . تفکر[3] . خدا[3] . حوزه و دانشگاه[3] . دروغ[3] . حیا[2] . حب دنیا[2] . حج[2] . خواب[2] . خداشناسی[2] . ارشاد[2] . تقوا[2] . حقوق[2] . چله نشینی[2] . توحیدی[2] . اهل بیت[2] . انتقاد[2] . انسان[2] . پرورش روح[2] . ترس[2] . اخلاق اجتماعی[2] . آخرت[2] . آرامش[2] . رزق و روزی[2] . دینداری[2] . ذکر[2] . رابطه با خدا[2] . زهد[2] . سعادت[2] . شخصیت[2] . شهادت[2] . شهوت[2] . سیر و سلوک[2] . شادی[2] . طلسم[2] . غضب[2] . فحش[2] . فکر[2] . فکر گناه[2] . قرب[2] . عمل[2] . عمل صالح[2] . عزاداری[2] . عزت[2] . گریه[2] . گذشت[2] . گناه و توبه[2] . معاشرت[2] . قلب[2] . کربلا[2] . کمال[2] . گوناگون[2] . هدف[2] . نماز صبح[2] . نفس[2] . مهدویت[2] . مهمانی . موسیقی . موفقیت . مومن . ناامیدی . نامحرم . نبوت . نسبیت . نفاق . نفرت . نفس اماره . نقش زنان . معیشت . مهار نفس . نماز قضا . نماینده،مجلس . همت و اراده . همسر . هنر . هو . هوس . واجب . نوحیدی . نیت . نماز جمعه . وحدت وجود . ورزش . ولایت فقیه . ولایت مداری . یاد خدا . کرامت، شفای بیماران . کربلا، عاشورا . لباس . لذت نماز . لعن . لواط . ماه رجب . مجادله . مجذوب، سالک . محاسبه . محبت . محبوبیت . محیط آلوده . مدپرستی، مدگرایی . کمال-خودشناسی-خودسازی . کینه . کم خوری . قلب سلیم . قهر . قیصر امین پور . کرامت . معرفت . معرفت خدا . معروف،منکر . معصومین . مسافرت . مسلمان واقعی . مصاحبه . گناهان صغیره . گرایش به بدی . گره در کار . عرفان کاذب . عریضه . عشق الهی . عشق مجازی . عصبانی . غذا خوردن . غرور . علم و عمل . عمر . عمره . قرب به خدا . قساوت . قضاوت . قطب . فنای فی الله . فیلم . قبر . قبولی عمل . قدرت . فطرت . فقر . غلفت . غم و غصه . طول عمر . ظرفیت . عاقبت به خیری . عبودیت . عجب و خودپسندی . شیعه . شیعه، شهادت طلبی . صحت عمل . صراط . صفات . صوفیه . طلبگی . طلبه . شادی و نشاط . شانس . سیره ائمه . سیاسی . سید حیدر آملی . سوال و پاسخ کوتاه 21 . شهید،شهادت . شناخت امامان . شخصیت ها . شرک . شکر . شلوار لی . سکس . سکولاریسم . سلامت . سلوک، عرفان، شیعه . سوء عاقبت . زیبایی . سالمندان . سالک، مجذوب . سختی ها . زبان . زنا . رابطه با دختران . رجبعلی خیاط . رحمت . رحمت خدا . دین داری . دین، وحی . خودسازی-رشد- . خودسازی-سیر و سلوک- . رضایت . رضایت خدا . رفاقت . روابط نامشروع . روزه . روشنفکر . آرزو . آرزوی مرگ . آزادی معنوی . ابتلا . آداب سلوک . احترام والدین . احضار ارواح . اخلاق اجماعی . اراده . اراده، گناه . ارامش . انتخاب، مجلس . امامان . امتحان . اعتماد به نفس . اعتکاف . اقتصاد . استجابت . استجابت دعا . استراتژی . اسلام . اسم ذات . اشک . اصولگرایی . تجلی . تجمل گرایی . تصوف و درویشی . تعادل . تغذیه . تفکر . پسر و دختر . پوشش . بصیرت- . بهشت، برزخ . بی نماز . بینش سیاسی . پائولوکوئیلو . پاکی قلب . پرخوابی . انسان، خوب و بد . انرژی . اهل بیت- . اولیای خدا . اینترنت . بخشش گناه . بخل .
 

مشترک شوید