بازدید امروز : 391
بازدید دیروز : 62
چرا اولیا خدا کم هستند؟ ماچه بکنیم اولیاء خدا بشویم؟
پاسخ: در پاسخ به مطالب زیر توجه کنید :
أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (62)
آگاه باشید اولیا (و دوستان) خدا نه ترسى دارند و نه غمگین مىشوند.
الف. اولیا جمع ولى در اصل از ماده ولى یلى گرفته شده که به معنى نبودن واسطه میان دو چیز و نزدیکى و پى در پى بودن آنها است، به همین دلیل به هر چیزى که نسبت به دیگرى قرابت و نزدیکى داشته باشد، خواه از نظر مکان یا زمان یا نسب و یا مقام، ولى گفته مىشود، استعمال این کلمه به معنى سرپرست و دوست و مانند اینها نیز از همین جا است.
بنا بر این اولیای خدا کسانى هستند که میان آنان و خدا حائل و فاصلهاى نیست، حجاب ها از قلبشان کنار رفته، و در پرتو نور معرفت و ایمان و عمل پاک، خدا را با چشم دل چنان مىبینند که هیچ گونه شک و تردیدى به دل هایشان راه نمىیابد، و به خاطر همین آشنایى با خدا که وجود بى انتها و قدرت بى پایان و کمال مطلق است، ماسواى خدا در نظرشان کوچک و کم ارزش و ناپایدار و بى مقدار است.
کسى که با اقیانوس آشنا است، قطره در نظرش ارزشى ندارد و کسى که خورشید را مىبیند نسبت به یک شمع بى فروغ بى اعتنا است.
و از اینجا روشن مىشود که چرا آنها ترس و اندوهى ندارند، زیرا خوف و ترس معمولا از احتمال فقدان نعمتهایى که انسان در اختیار دارد و یا خطراتى که ممکن است در آینده او را تهدید کند، ناشى مىشود، همانگونه که غم و اندوه معمولا نسبت به گذشته و فقدان امکاناتى است که در اختیار داشته است، اولیاء و دوستان راستین خدا از هر گونه وابستگى و اسارت جهان ماده آزادند، و زهد به معنى حقیقیش بر وجود آنها حکومت مىکند، نه با از دست دادن امکانات مادى جزع و فزع مىکنند و نه ترس از آینده در این گونه مسائل افکارشان را به خود مشغول مىدارد.
بنا بر این غمها و ترسهایى که دیگران را دائما در حال اضطراب و نگرانى نسبت به گذشته و آینده نگه مىدارد در وجود آنها راه ندارد.
یک ظرف کوچک آب، از دمیدن یک انسان متلاطم مىشود، ولى در پهنه اقیانوس کبیر حتى طوفانها کم اثر است و به همین دلیل اقیانوس آرامش مىنامند (لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ) (حدید- 23).
نه آن روز که داشتند به آن دل بستند و نه امروز که از آن جدا مىشوند غمى دارند، روحشان بزرگتر و فکرشان بالاتر از آن است که اینگونه حوادث در گذشته و آینده در آنها اثر بگذارد.
به این ترتیب امنیت و آرامش واقعى بر وجود آنها حکمفرماست و بگفته قرآن أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ (انعام- 82) و یا به تعبیر دیگر أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ: یاد خدا مایه آرامش دلها است (رعد- 28).
خلاصه اینکه غم و ترس در انسانها معمولا ناشى از روح دنیا پرستى است، آنها که از این روح تهى هستند، اگر غم و ترسى نداشته باشند بسیار طبیعى است.
این بیان استدلالى مساله بود و گاهى همین موضوع به بیان دیگرى که شکل عرفانى دارد به این صورت عرضه مىشود.
اولیاى خدا آن چنان غرق صفات جمال و جلال او هستند و آن چنان محو مشاهده ذات پاک او مىباشند که غیر او را به دست فراموشى مىسپردند، روشن است در غم و اندوه و ترس و وحشت حتما نیاز به تصور فقدان و از دست دادن چیزى و یا مواجهه با دشمن و موجود خطرناکى دارد، کسى که غیر خدا در دل او نمىگنجد و به غیر او نمىاندیشد و جز او را در روح خود پذیرا نمىشود، چگونه ممکن است غم و اندوه و ترس و وحشتى داشته باشد.
تفسیر نمونه، ج8، ص: 334
ب. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در باره اولیای الهی و ولایت الهی چنین می فرماید :
کلمه ولایت هر چند که اهل لغت معانى بسیارى براى آن بر شمردهاند، لیکن اصل در معناى آن بر طرف شدن واسطه در بین دو چیز است، به گونهاى که بین آن دو، واسطهاى که از جنس آنها نیست وجود نداشته باشد (که در این صورت هر یک ولى دیگرى محسوب مىشوند). و لیکن از باب استعاره در معناى دیگرى نیز استعمال شده، و آن نزدیکى چیزى به چیز دیگر است، حال این نزدیکى به هر وجهى که باشد، چه نزدیکى به مکان باشد و چه به نسب و خویشاوندى و چه به مقام و منزلت و چه به دوستى و صداقت و چه به غیر اینها، که با این حساب کلمه ولى بر هر دو طرف ولایت اطلاق مىشود، (این ولى او است، و او ولى این است، یعنى از نظر مکان و یا خویشاوندى و یا مقام و یا دوستى و یا غیر اینها نزدیک وى است)، مخصوصا اگر معناى اصلى کلمه را در نظر بگیریم که عبارت بود از اتصال دو چیز به یکدیگر و نبودن واسطهاى بین آن دو این اطلاق طرفینى روشنتر مىشود، چون یکى از آن دو چیز آن چنان در دنبال آن دیگرى قرار گرفته که هیچ چیز دیگرى غیر این، به دنبال آن قرار نگرفته است .
پس، وقتى مىگوئیم خداى تعالى ولى بنده مؤمنش مىباشد، معنایش این است که آن چنان وصل به بنده است و آن چنان متولى و مدبر امور بنده است که هیچ کس دیگرى این چنین ارتباطى را با آن بنده ندارد، او است که بنده را به سوى صراط مستقیم هدایت مىکند، امر مىکند، نهى مىکند، به آنچه سزاوار است وا مىدارد، از آنچه نکوهیده است باز مىدارد و او را در زندگى دنیایى و آخرتیش یارى مىکند. هم چنان که از این طرف نیز مىگوئیم مؤمن واقعى ولى خدا است، زیرا آن چنان وصل به خدا است که متولى اطاعت او در همه اوامر و نواهى او است، و تمامى برکات معنوى از قبیل هدایت، توفیق، تایید، تسدید و به دنبالش اکرام به بهشت و رضوان را از خداى تعالى مىگیرد.
پس، اولیاى خدا- به هر حال- تنها مؤمنیناند، زیرا خداى تعالى خود را ولى آنان در حیات معنویشان دانسته و فرموده: وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ چیزى که هست آیه بعد از این آیه کلمه ولایت را طورى تفسیر مىکند که با این ادعاء که خداى تعالى ولى همه مؤمنین باشد، نمىسازد، چون ما مىدانیم در بین مؤمنین کسانى هستند که در عین داشتن ایمان مبتلا به شرکند، هم چنان که خود خداى تعالى فرموده:
وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ . آیه بعد از آیه مورد بحث مؤمنین ولى خدا را چنین معرفى کرده: الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ ، تازه به صرف داشتن ایمان و تقوا معرفى نکرده بلکه با آوردن کلمه کانوا فهمانده که اولیاى خدا قبل از ایمان آوردن تقوایى مستمر داشتهاند، فرموده: الَّذِینَ آمَنُوا و سپس بر این جمله عطف کرده که: وَ کانُوا یَتَّقُونَ، و با آوردن این جمله مىفهماند که اولیاى خدا قبل از تحقق این ایمان از آنان، دائما تقوا داشتهاند، و معلوم است که ایمان ابتدایى مسبوق به تقوا نیست، بلکه ایمان و تقوا در افراد معمولى متقاربند و با هم پیدا مىشوند، و یا بر عکس اولیاى خدا اول ایمان در آنان پیدا مىشود، بعدا به تدریج داراى تقوا مىگردند، آن هم تقواى مستمر و دائمى.
پس منظور از این ایمان مرتبه دیگرى از مراتب ایمان است، غیر آن مرتبه اول که در افراد معمولى یافت مىشود. در جلد اول این کتاب در تفسیر آیه 130 سوره بقره نیز گفتیم که براى هر یک از ایمان و اسلام و همچنین براى شرک و کفر مراتب مختلفى است که بعضى فوق بعضى دیگر است. مرتبه اول از اسلام عبارت است از اینکه آدمى کلمه شهادتین را بر زبان جارى سازد، و به ظاهر تسلیم دستورات دین گردد. دنبال این مرتبه، مرتبه دوم اسلام است که اولین مرتبه ایمان شمرده مىشود، و آن عبارت است از اینکه گوینده شهادتین قلبا به مضمون آن دو شهادت معتقد شود، و به طور اجمال و بى چون و چرا قبول داشته باشد که اسلام دین حق است، هر چند که به طور تفصیل به همه عقائد حقه دین معتقد نشده باشد، به همین جهت است که در آیه سوره یوسف این معنا را ممکن شمرده که ایمان به خدا از پارهاى جهات با شرک جمع شود، و فرموده: وَ ما یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِکُونَ و این مرحله از اسلام و ایمان به تدریج صفا و نمو پیدا مىکند تا آنجا که بنده خدا از هر جهت و در تمامى امورى که به خداى تعالى برگشت مىکند- که قهرا همه امور عالم است، زیرا برگشت تمامى امور به خداست- بى چون و چرا تسلیم خدا شود، و هر درجه که اسلام آدمى بالا برود یک درجه نیز به ایمان او اضافه مىشود، یعنى داراى ایمانى مناسب با لوازم آن مرتبه از اسلام مىگردد، تا آنجا که بنده خدا به حقیقت معناى الوهیت تسلیم امر پروردگارش مىشود، و حقیقتا خود را عبد و خدا را اله و معبود خود مىداند.
اینجاست که دیگر اعتراض و خشم از او سر نمىزند، در برابر هیچ امرى از قضاء و قدر و حکم پروردگارش ناراحت نمىشود و بر هیچیک از خواستههاى او اعتراض نمىکند. در مقابل این مرحله از تسلیم ایمانى قرار دارد که همان یقین به اللَّه است، و یقین به تمامى آنچه که به اللَّه برگشت دارد، و این ایمان کاملى است که به وسیله آن عبودیت عبد به حد تمام مىرسد، و دیگر نقصى در ایمانش باقى نمىماند.
خداى تعالى در باره چنین ایمانى فرموده: فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً و به نظر مىرسد که همین مرتبه از ایمان و یا مرتبهاى نزدیک به این مرتبه، مراد آیه شریفه الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ باشد، چون گفتیم ایمان در این جمله ایمانى است بعد از تقواى مستمر نه ایمان ابتدایى که ایمان مرتبه اول است، به بیانى که گذشت.
علاوه بر این، در آیه مورد بحث اهل این مرتبه از ایمان را اینطور معرفى و توصیف کرده که: لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ، و این جمله به خوبى دلالت مىکند بر اینکه منظور از این ایمان، درجه عالى از ایمان است، آن ایمانى که با آن معناى عبودیت و مملوکیت صرف، براى بنده به حد کمال مىرسد، و بنده غیر از خداى واحد بى شریک مالکى نمىبیند و معتقد
مىشود که خودش چیزى ندارد تا از فوت آن بترسد و یا به خاطر از دست دادن آن اندوهناک گردد.
ترجمه المیزان، ج10، ص: 130
ج. در قران کریم به طور اجمال راه نیل به ولایت الهی بیان شده است . در ایه 63 سوره مبارکه یونس در معرفی اولیای الهی ود خصوصیت مهم انها را بر شمرده و می فرماید : اولیای الهی را معرفی کرده و مىگوید: آنها کسانى هستند که ایمان آوردهاند و به طور مداوم تقوا و پرهیز کارى را پیشه خود ساختهاند (الَّذِینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ).
یعنی داشتن ایمان و تقوا به طور مستمر و پیوسته شرط رسیدن به ولایت الهی است .
جالب اینکه ایمان را به صورت فعل ماضى مطلق آورده و تقوا را به صورت ماضى استمرارى اشاره به اینکه ایمان آنها به سر حد کمال رسیده ولى مساله تقوا که در عمل روزمره منعکس مىشود و هر روز و هر ساعت کار تازهاى مىطلبد و جنبه تدریجى دارد براى آنها به صورت یک برنامه و وظیفه دائمى در آمده است.
آرى اینها هستند که با داشتن این دو رکن اساسى دین و شخصیت چنان آرامشى در درون جان خود احساس مىکنند که هیچیک از طوفانهاى زندگى آنها را تکان نمىدهد بلکه به مضمونالمؤمن کالجبل الراسخ لا تحرکه العواصف ؛ همچون کوه در برابر تند باد حوادث استقامت به خرج مىدهند .
د. از مطالب فوق علت کم بودن تعداد اولیای الهی معلوم می شود زیرا احراز شرایط ولایت و فراهم ساختن زمینه اتصاف به این صفت کاری دشوار و صعب است و همت و اراده و اخلاص و مجاهده مستمر و همه جانبه و طولانی را می طلبد که از عهده هر کس ساخته نیست .
ح. برای آگاهی بیشتر ر. ک : ولایت در قران ؛ آیه الله جوادی املی حفظه الله
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید